دانشگاه آزاد

 

 

روانشناسی صنعتی-سازمانی  

 

تهران  

 

 

 

 

ماه رمضان

بدترین ماه رمضون زندگیم بود ، تازه داشتم جدی می شدم برای درس خوندن واسه کنکور ، می خواستم از اول راه درست برم که وسطای راه جا نزنم ، کلی حد و مرز واسه خودم تعین کرده بودم ،مهمونی تعطیل ، تی وی تعطیل به جز چند تا برنامه ، وبلاگ تعطیل ، تلفن های طولانی تعطیل و ....

اکثر روزه هام رو نتونستم بگیرم شرایط بدی داشتم انقدر استرس داشتمم و نگران بودم که حال روحیم هم حسابی بهم ریخته بود ، اول راه بودم و حجم کار هم زیاد فکر می کردم چه سال سختیه اخرش هم اونی که می خوام نمی شه ، خودم رو سرزنش می کردم که چرا از تابستون اون طوری که باید استفاده می کردم استفاده نکردم.

توی هیچ مهمونی افطاری شرکت نکردم ولی خیلی دلم می خواست که برم .

هیچ سریالی رو بجز چند قسمت از اغما و میوه ممنوعه ندیدم.

ولی امسال با پارسال خیلی فرق داره من دیگه هیچ کدوم از شرایط سال گذشته رو ندارم خیلی چیزا عوض شده من امسال هیچ استرس و نگرانی ندارم امسال تی وی برای من تعطیل نیست امسال می تونم تمام سریال ها رو با خیال راخت بشینم و ببینم مهمونی دیگه تعطیل نیست چقدر مهمونی ها افطاری رو دوست دارم امسال قراره یه شب با بچه ها و خانوم مشاور افطار بریم بیرون امسال قراه تلافی اون ماه رمضون تلخ در بیاد

احتمالا امسال همه توی مهمونی های می خوان بهم تبریک قبولی دانشگاه رو بگن .

پ.ن۱:پس چرا نتایج رو اعلام نمی کنن.

پ.ن۲:خانوم ج.ر(از کادر دفتری مدرسه)برگشتن به مریم گفتن که به دلم افتاده که قاصدک از همتون زود تر ازدواج می کنه ، تو رو خدا ببینین چه فکر هایی در باره من می کنن اخه یعنی چی؟

پ.ن۳:نی نی عجول ساغر(دختر داییم) به دنیا امد ، ۱ ماه زود تر ، یه نی نی فسقلیه ۲کیلو ۱۰۰ گرمی

دلم تنگ شده

هیچ وقت قدر داشته هام رو ندونستم،قدر لحظاتی که شاید اگه یه بار دیگه بهم فرصت بدهند ۱۰۰٪ ازشون نهایت استفاده رو می کنم،افسوس گذشته رو خوردند هیچ فایده ای نداره ولی من الان دلم برای روزهایی که گذشتند رو رفتند تنگ شده،برای روز هایی که الان ارزومه که کاش می شد یک بار دیگه برگردند.

 

دلم تنگ شده برای دوره پیش دانشگاهیم،دلم برای تک تک روزهاش تنگ شده از ۲۳ تیر ۸۶ تا ۲۸ خرداد ۸۷ ،روزهایی که با وجود همه استرس های و نگرانی های ناشی از کنکور جز قشنگ ترین و شاد ترین و پر خاطره ترین روز های زندگیم محسوب می شن.

 

 

برای روزهایی که یک جو بد رقابتی و مزخرف توی مدرسه شکل گرفته بود و من و خیلی از دوستام به دور از  این همه درگیری دنبال این بودیم که یه چیزی پیدا کنیم تا بهش بخندیم و بقیه تو سر و کله شون می زدن به خاطر اینکه تراز اون یکی از خودشون بیشتر شده .

 

دلم برای معلم های خوبم تنگ شده برای سر و کله زدن با اقایون م و ر و ب و ف ، برای یک رنگ پوشی های خانوم م ، برای بوی higher dior ، برای الکی حرص و جوش زدن هام برای جزوه که اخرش هم همشون رو نخوندمبرای پیچوندن کلاس روانشناسی و اقتصاد (مشاورم التماسم می کرد که برم)هم تنگ شده

 

 

دلم برای قاصدک دانش اموز تنگ شده،برای درس خوندن هام ، برای روز هایی که انقدر درس نخونده و تست نزده داشتم که نمی دونستم باید چه طوری بخونمشون و تمومشون کنم،برای درس نخوندن هام حتی دلم برای همشون تنگ شده.

دلم برای روز های ازمون ، برای تحلیل ازمون ، برای دیدن کارنامه از سایت ، برای دعوا های مشاور ، برای ادم نشدن هام تنگ شده .

دوست دارم بر گردم به اون روزها به شرطی که دیگه کنکوری در کار نباشه

اخرین روز اخرین ساعت: لینک عکس

akharin rooz akharin saat