-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 آذر 1387 19:59
کم کم باید از اینجا هم برم
-
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست
جمعه 24 آبان 1387 11:59
بگذار عشق مال کسانی باشد که سفاهت عاشق پیشگی دارند من و تو ...،شجاعت عاقل بودن داریم آنقدر که بدانیم ، وقتی که عشق از در می آید رنج است که با ان خروار خروار،بر سر،آوار می شود. پ.ن: احساس می کنم که به یه مدت دوری از دنیای وبلاگستان احتیاج دارم .
-
گاهی شاد ، گاهی غمگین
پنجشنبه 16 آبان 1387 22:52
کم کم همه چی داره به خودش رنگ بوی روزمرگی و عادی شدن می گیره . دانشگاه ، کلاس ها ، درس ها ، هم کلاسی ها و حتی ترافیکی که هر روز درگیرشی . ولی همه چیز خیلی دوست داشتنی و دیگه اثری از اون حس های بد روزهای اول نیست . من دوباره مثل دوران دانش اموزیم شدم یه دانشجوی پر سر صدا و خودشیرین سرکلاس ریاضی : استاد من بیام تمرین ها...
-
ایا من ازدواج کردم؟؟؟؟؟؟
سهشنبه 7 آبان 1387 21:50
امروز رفتم مدرسه مدرسه ای که ۴ سال از بهترین روزهایی زندگیمو توی اونجا گذروندم واقعا هم خیلی خوش می گذشت چقدر شیطونی می کردم دیدم نماینده های شورای دانش اموزی انتخاب شدند یادش به خیر دوم و سوم من نماینده کلاسمون شدم و هم تو شورا ها همیشه پر ایده ترین و پر حرف ترین و شاکی ترین بودم از زمین و زمان ایراد می گرفتم و...
-
نوری تا ابدیت
دوشنبه 6 آبان 1387 16:22
There are those who think that love comes with a lifetime guarantee But we know from those around us that this may not always be It’s the simple things that come between a father and a son But when they try to talk the knives are out before they have begun Well that was me and I have seen the light that shines for...
-
نامبر دار
شنبه 4 آبان 1387 21:15
این روزها دارم بهترین روزهای زندگی ام رو تجربه می کنم . نظرم کاملا نسبت به دانشگاهم عوض شده . حس و حالم موقع رفتن به دانشگاه اصلا قابل مقایسه با روزهای اول نیست . علاقه ام به دانشگاه چند برابر شد وقتی که فهمیدم که مدرک دانشگاهم بین المللی و دانشگاهم بالاترین تراز رو داره . دلم می خواست برم دست استاد رو ببوسم وقتی که...
-
یک روز در دانشگاه تهران
دوشنبه 29 مهر 1387 18:26
امروز رفتم پیش مریم . دانشکده مدیریت دانشگاه تهران . وقتی رسیدم مریم سر کلاس بود کل دانشکده رو گشتم تا کلاسش تموم شد و امد . توی جلسه اشون هم رفتم نشسته ، مریم میگه خوب شروع کنین پسره برگشته می گه اول ایشون (من )رو معرفی کنین نمی دونم چرا همه کنجکاو شده بودند که بدونن من کی هستم رشته ام چیه . من تا حالا تو دانشگاه...
-
جشنواره غذا ، نصفیش هم زهرمار
جمعه 26 مهر 1387 23:12
جشنواره غذا برای من بیشتر جشنواره زهرمار بود . امروز توی پارک ملت علاوه بر جشنواره غذا قرار بود یک ساندویچ یه ۱۵۰۰ متری هم تهیه بشه . برام جالب بود که چطوری می خوان ساندویچ رو توزیع کنن کاش بودین و می دیدین که بعد از کلی الاف کردن مردم توی اون شلوغی و گرما و کلی تشریفات بی خودی ، عکس و فیلم حتی به خودشون زحمت ندادن...
-
ارائه
سهشنبه 23 مهر 1387 19:29
تحقیقم رو ارائه دادم. استاد خیلی راضی بود و گفت خیلی خوب بود. اخرش هم بچه ها واسم دست زدن. ولی تجربه خیلی خوبی بود تا حالا جلوی ۵۰ نفر حرف نزده بود که البته اکثرشون هم نا اشنا بودن ولی نتیجه از نظر استاد و بچه ها و البته خودم خوب بود. البته ۱ هفته تمام درگیرش بودم کلی سایت و چند تا کتاب خوندم . شب قبلش هم مریض شدم با...
-
وقتی که همه چیز عوض شد
چهارشنبه 17 مهر 1387 18:54
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم. وقتی که دیگر رفت٬ من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد٬ من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد. من شروع کردم... وقتی او تمام شد ... من آغاز شدم. و چه سخت است تنها متولدشدن٬ مثل تنها زندگی کردن... مثل تنها مردن! پ.ن: می شه بیام آشتی کنون؟؟
-
تحقیق
یکشنبه 14 مهر 1387 20:58
سر کلاس جامعه شناسی هستیم استاد داره برای تحقیق ها موضوع میده موضوع رو از روی تخته برای خودم می نویسم مونا میگه کدوم رو بر داریم می گم کوووووووووووو تا ما بخوایم بریم تحقیق ارائه بدیم بعدها روش فکر می کنیم . استاد می گه کی داوطلب می شه؟ می گه اگر خودتون نگین مجبور می شم خودم از روی لیست انتخاب کنم ! هیچ کس داوطلب نمی...
-
سوتی های یک ترم اولی
چهارشنبه 10 مهر 1387 13:32
۴ روز در هفته توی دانشگاه کلاس دارم . شبنه،یک شبنه،سه شنبه،پنج شنبه . فعلا نمی خوام بگم که چه حسی نسبت به دانشگاه دارم. منتظرم ببینم زمان چیزی رو حل می کنه یا نه ؟ این سه روزی که رفتم دانشگاه کلی سوتی دادم : ۱.تاریخ تحلیلی داشتم یه کم هم دیر شده بود مونا رو دم در دیدم ازش پرسیدم کدوم کلاسه گفت ۲۹ رفتیم طبقه سوم و...
-
دانشجو شدن
شنبه 6 مهر 1387 00:52
هر شروعی را پایان وهر پایانی را شروع دیگر است ان روزها گذشتند تا روزهایی بیایند روزهایی پر از فردا روزهایی در انتظار امدن فردایی لبریز از شدن دلم برای روزهای خوش و شاد دبیرستان تنگ میشه از فردا همه چیز شروع میشه برای درس خوندن توی یه مقطع جدید توی یه محیط جدید با کلی ادم جدید و شرایط جدید یه مرحله جدید توی زندگیم .
-
بای بای قاصدک عینکی
پنجشنبه 4 مهر 1387 00:11
ساعت 11:45 همراه مامان رفتم کلینیک،بابا طبق معمول همیشه ماموریت بود. 12:15رسیدیم کلینیک بعد از امضا و اثر انگست رفتم برای کامپیوتر،ساعت 12:45 وقت داشتم ولی اولین سری تازه 1:20 امدن پایین و سری دوم رفتن من سری سوم بودم. ساعت 2:45 صدام کردن و گفتن برو طبقه دوم تا رسیدم بالا دیدم سری قبلی با چشمهای قرمز و بعضی ها هم چشم...
-
تحول
جمعه 29 شهریور 1387 00:43
فردا برای من یک روزه بزرگه فردا برای من سر اغاز یه تحول عظیم توی زندگیمه فردا برای من یک روز قشنگه فردا خیلی چیزا توی زندگی من عوض میشه فردا من از یک دریچه دیگه دنیا رو می بینم یک دریچه شفاف و واضح و روشن بدون هیچ تاری از فردا همه می تونن شادی و خنده و شیطنت رو از توی چشم های من ببینن شاید از فردا من دنیا رو یه جور...
-
خسته ام خیلی خسته
دوشنبه 25 شهریور 1387 21:49
نمی دونم تا حالا ادمی رو دیدن که تمام امید ها و ارزو هاش برای اینده اش رو یکباره از دست داده باشه؟ادمی که تمام نقشه هاش نقش بر اب شده و هدفهاش رو از دست داده باشه؟ ادمی که هیچ تصمیمی برای اینده اش نداره؟ادمی که نمی دونه چی به سرش قراره بیاد! ادمی که حتی نمی دونه از این زندگی چی می خواد ! اگه ندیدین یک عدد قاصدک با این...
-
کاش قوی تر بودم
سهشنبه 19 شهریور 1387 00:22
هنوز نمی تونم باور کنم که به اون چیزی که توی یک سال دنبالش بودم نرسیدم . هنوز هم باورم نمی شه که به جای علوم سیاسی علامه (روزانه نخواستم به شبانه راضی بودم)باید برم روانشناسی ازاد بخونم . هرچند همه می گن همین رشته ات خیلی بهتر از اون چیزیه که دنبالش بودم. خوب می دونم که فقط برای دل خوش کنی من میگن. هنوز نتونستم باهاش...
-
پیام نور
جمعه 15 شهریور 1387 15:03
مشخصات فردی رو وارد کردم و چشمام رو بستم و جستجو رو زدم،چند ثانیه بعد چشمام رو باز کردم واییییییییییییییییییییییییییییییی چی می دیدم امکان نداره من؟؟؟پیام نور؟؟؟نه اشتباه شده ،دوباره رفتم مشخصات رو بادقت بیشتری زدم و جستجو ، همون بود تغییری نکرده بود . من با رتبه ی ۴۸۰۰، روانشناسی پیام نور تهران واحد کرج قبول شده بودم...
-
دانشگاه آزاد
دوشنبه 11 شهریور 1387 21:53
روانشناسی صنعتی-سازمانی تهران
-
ماه رمضان
شنبه 9 شهریور 1387 21:28
بدترین ماه رمضون زندگیم بود ، تازه داشتم جدی می شدم برای درس خوندن واسه کنکور ، می خواستم از اول راه درست برم که وسطای راه جا نزنم ، کلی حد و مرز واسه خودم تعین کرده بودم ،مهمونی تعطیل ، تی وی تعطیل به جز چند تا برنامه ، وبلاگ تعطیل ، تلفن های طولانی تعطیل و .... اکثر روزه هام رو نتونستم بگیرم شرایط بدی داشتم انقدر...
-
دلم تنگ شده
یکشنبه 3 شهریور 1387 19:30
هیچ وقت قدر داشته هام رو ندونستم،قدر لحظاتی که شاید اگه یه بار دیگه بهم فرصت بدهند ۱۰۰٪ ازشون نهایت استفاده رو می کنم،افسوس گذشته رو خوردند هیچ فایده ای نداره ولی من الان دلم برای روزهایی که گذشتند رو رفتند تنگ شده،برای روز هایی که الان ارزومه که کاش می شد یک بار دیگه برگردند. دلم تنگ شده برای دوره پیش دانشگاهیم،دلم...
-
روزمرگی
دوشنبه 28 مرداد 1387 23:43
عمل حسام انجام شد ، دکترش که خیلی راضی بود ولی همه چیز به همکاری حسام بستگی داره ولی ظاهرا این پسر نمی خواد همکاری کنه دکترش هم گفته که فقط ۱ ماه فرصت داره که تمرین ها رو انجام بده و از چسبندگی مجدد جلوگیری کنه ولی ظاهرا که خودش علاقه ای به تغییر وضعیتش نداره و این چند روزی که تو بیمارستان بوده حسابی عصبیش کرده و حاضر...
-
حسام عزیز ما
شنبه 19 مرداد 1387 22:22
حسام اولین فرزند پدر و مادرش،زمانی که به دنیا امد یه پسر ریز بود که سرش پر بود از موهای مشکی ، تا چهل روزگی روز و شب گریه می کرد همه متعجب بودن که چرا این بچه انقدر بی تابی می کنه ، بعد ها وقتی که 3 ساله شد و تونست غذا بخوره وقتی دیدند که دهانش به حد کافی باز نمی شه برای اینکه بتونه قاشق غذا رو داخل دهانش کنن و رفتند...
-
پایان یک پروژه ی عظیم
چهارشنبه 16 مرداد 1387 01:06
دیگه تموم شد دیگه لازم نیست هیچ اقدامی برای کنکور انجام بدیم اخرین مرحله همین اتنخاب رشته بود که به حول و قوه الهی به پایان رسید (راستی چرا امسال مثل پارسال این سوال تو کنکور نبود :حال که انشا الله به حول و قوه الهی به کلیه سوالات این درس .....) با وجود اینکه همه داشتن تصمیمم رو عوض می کردن و من هم داشتم تحت تاثیر...
-
روزانه،شبانه،نیمه حضوری
جمعه 11 مرداد 1387 13:48
این روزها من هم مثل همه افرادی که مجاز شدن مشغول انتخاب رشته ام . تمام انگیزه هام رو برای رفتن به دانشگاه و درس خوندن از دست دادم. دیگه دلم نمی خواد برم دانشگاه ، دانشگاهی که واسه وارد شدن بهش باید یک سال تموم خودت رو بکشی و اخرش هم هیچ تضمینی واسه اینده شغلیت وجود نداشته باشه . دانشگاه هایی که فقط برای ۱۵۱۲۳ نفر توی...
-
مجاز
یکشنبه 6 مرداد 1387 21:05
مجاز شدم ولی به روزانه ی تهران نمی رسم شاید شبانه شاید ولی هرچی هست همین امسال باید برم دانشگاه اصلا نمی تونم تصور کنم که یک سال دیگه هم بخوام تمام خاطرات تلخ سال گذشته رو تحمل کنم اصلا
-
مدرسه
پنجشنبه 3 مرداد 1387 17:33
۷ مرداد جواب ها اعلام میشه . هنوز جواب ها رو اعلام نکردن اقای مشاور امروز ما رو کشوند مدرسه و گفت باید چی کار کینم در واقع زحمت خودش رو کم کرد فرمودن که می رین ۱۰۰تا ۲۰۰ رشته و شهر و دانشگاه انتخاب می کنین(طبق توضیحات قشنگی که داد)میارن من واستون چک می کنم و این حرفا،اخرش هم واسه این که بگه خیلی وظیفه شناس و مسولیت...
-
مکه
شنبه 29 تیر 1387 17:54
بالاخره وب قبلی رو بستم و امدم اینجا با اینکه جای قبلی رو خیلی دوست داشتم ولی دیگه نمی تونستم اونجا بنویسم. مامان و بابا فردا تشریف می برن مکه نمی دونم چرا این بار انقدر ناراحتم از رفتن مامان دلم می خواد بهش بگم نره دلم واسش خیلی تنگ میشه به نبود بابا دیگه عادت کردم الهی برای مامان جونم بمیرم که قبل از رفتنش داره یه...
-
اغاز
پنجشنبه 20 تیر 1387 22:08
برای یه شروع تازه هان ، ای قاصدک. تو چه میدانی که دست باد به کجا می بردت . قاصدک شادی تو . قاصدک رقصانی تو . قاصدک عاشق شیدایی تو .