امروز رفتم مدرسه
مدرسه ای که ۴ سال از بهترین روزهایی زندگیمو توی اونجا گذروندم
واقعا هم خیلی خوش می گذشت
چقدر شیطونی می کردم
دیدم نماینده های شورای دانش اموزی انتخاب شدند
یادش به خیر دوم و سوم من نماینده کلاسمون شدم و هم تو شورا ها همیشه پر ایده ترین و پر حرف ترین و شاکی ترین بودم از زمین و زمان ایراد می گرفتم و انتقاد می کردم
عجب روزهای خوبی بود
اسم هامون رو روی بنر زده بودند و گذاشته بودند گوشه حیاط هم قبولی سراسری هم ازاد
یه خانوم پرورشی جدید امده بود ازم پرسید دانشگاه قبول شدی؟ گفتم بله رشته و ... رو هم پرسید اخرش برگشته می گه دیگه باید دنبال یه مرد خوب باشی میگم نههههههههه هنور خیلی زوده می گه از الان باید دنبالش باشی واسه چند سال دیگه من داشتم از خند می مردم
رسما باید بیفتیم دنبال شوهر
خانوم مشاور با یکی از بچه ها و مادرش مشاوره داشت صبر کردم کارش تموم بشه
زنگ که خورد اول معلم عربی سوم دبیرستانم رو دیدم کلی ماچ و بوسه و بغل
بهم گفت چقدر ناز شدی چه خوشگل شدی ازدواج کردی(اااااااااای خدا چرا همه گیر دادن به من ؟)
گفتم نه بابا یه ابرو برداشتم همین .
خاونم مشاور کارش تموم شد تا دیدم گفت خانوم دانشجوی من
کلی هم ازم شاکی بود که چرا انقدر دیر بهش سر زدم
گفت جات توی مدرسه خیلی خالیه دلم خیلی برات تنگ شده بود
درست مثل پارسال بچه ها زنگ تفریح ریختن سرش
رفتم ناظممون رو دیدم چقدر خوب بود با اون ابرو ها بری حال و احوال کنی با ناظمی که یک سال تموم خودش رو کشت هر کاری کرد که تو بفهمی مدرسه که میایی نباید ابرو برداری چقدر زنگ زد خونمون چقدر باهام حرف زد چقدر چپ چپ نگاهم کرد چقدر تهدید کرد و چقدر من از جلو چشمش قایم می شدم.
معلم دینی پیشم رو دیدم با این هم کلی ماچ و بوسه
ایشون هم گفتن خبریه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگه دلم می خواست بزارم برم
بچه ها که دیگه هیچی هی یکی یکی امدن می گفتن چقدر تغییر کردی چقدر خوشگل شدی بعضی ها می امدن می گفتن وای تو چقدر اشنایی تازه بعد نیم ساعت یادشون می امد که من کی هستم
حالا از نظر خودم هیچ تغییر خاصی نکرده بودم
اقای مشاور امد حســــــــــــــــــــــابی تحویلم گرفت وقتی که دانش اموزش بودم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی انقدر صمیمی و محترمانه باهام حرف بزنه از بس ما دو تا باهم کل کل داشتیم از بس که حال من رو می گرفت از بس بهم تیکه می انداخت بعضی وقت ها چقدر باهام بد حرف می زد چقدر سر کلاس با هم بحث می کردیم و فقط هم واسه این بود که من رو وادار کنه که بیشتر درس بخونم تا قبل از عید ازش متفر بودم ولی بعد از عید با هم خوب شدیم
البته امسال هم همین طوره کلا فکر می کنه که با اون ادبیات خاصش می تونه بچه ها رو غیرتی کنه که بیشتر درس بخونن
به بچه های امسال هم مثل ما فحش می ده تیکه های خوشگل بارسون می کنه دری وری می گه ولی دیگه حاشیه و جان کلام و مهتاب شبی نمی گه
خانوم مشاور گفت ۴ شنبه ها که کلاس نداری از صبح بیا اینجا واسه خودت هم تجربه می شه و هم کمک من می کنی
من هم قبول کردم .
پ.ن: چرا هوا یک دفعه انقدر سرد شده ؟ من دارم یخ می زنم ولی دلم نمی خواد لباس گرم بپوشم دلم می خواد این سرما رو با تمام اعضا و جوارحم احساس کنم .
اون بالایی هیچی!
بازم خودم اولم!
خب میگفتی اپ کردی
اولی حذف شد خودت اولی ((:
چقددر خاطره خوب از مدرستون!

درست مثل من که با دیدن داداش را کلی خاطرهام زنده شدن!
یادته چه روزایی داشتیم؟!
هنوز اس ام اس هاش را دارم!
توی اون دوران!
یه روز من اعصابم داغون بود یه روز تو!
گریم افتاد!
یادش بخیر
من هم هنوز اون اس ام اس ها رو دارم
عجب روزهایی بود .
یادته چقدر همدیگه رو دلداری می دادیم
اخیییییییییییییییییییییییییییییییییی
راستشو بخوای منم کلی دلم واسه خانوم و اقای مشاورت تنگ شده بود!


چون همیشه تعریفشونو میشنیدم!
انگار مشاور خودم بودن!
پس این اقای مشاور هنوزم بداخلاقه؟!
زن نگرفته بود ایا؟!
استاد زبانتون نبودش؟!
کدوم استادتون بود اصفهانی حرف میزد؟!اون نبود؟!
یادش بخیر
انگار هم مدرسه ای بودیم!
چه حس جالبی بهشون داری .
هنوز هم با شاگرداش بد اخلاقه با من که عالی بود کلی با هم حرف زدیم.
هنوز هم مجرد هستند .
رحمانی شنبه ها میاد .
اونی که اصفهانی حرف می زد عربی بود که از مدرسه مون رفته .
خوب بود اگه هم مدرسه ای بودیم ها مدرسه رسما خراب می شد
((((((((((((((((((((((((((((((((((((:
سردی هوا محشره
می دونی که واسه چی سردی هوا رو دوست دارم نه؟
اومدی یه خبری بده بیام اپ کنم
*کامنت سوم منظورم داداش رضا بود!
متوجه شدم (بوسسسسسسسسسسسسس)
سلام حال شما خانم دانشجو؟نه،مثله اینکه تو ازدواج کردی و ما خبر نداریم
.....حالا قضیه بچه هات رو نمی دونن وگرنه چی میشد
ما(من و آتوسا و نیلوفر و مرضیه
) هم می خوایم یه روز بریم!...اما از اونجایی که کلاسای همه مون قاطی پاتیه فکر نمی کنم به این زودی ها جور بشه

خوشبحالت رفتی مدرسه
سرمای هوا هم که وایییییییییی! سرمام خوردم،مواظب خودم نباشم دوباره همون آش و همون کاسه خواهد شد
بخدا آپ هم می کنم،اما خیلی شلوغم!...شما ببخش خانم خوشگله!
می خوام یه چند وقت دیگه یه بچه بزنم زیر بغلم برم مدرسه ((((:
من هم اگه می خواستم به امید دوستام بمونم حالا حالا نمی شد برم
دیگه تک روی کردم و خودم رفتم(((((((((:
مواظب خودت باش خانومی
سلام خانومی.آره خیلی حال می ده بری مدرسه قدیمی تو ببینی و خاطراتتو مرور کنی.دیگه هم کسی نمی تونه بهت گیر بده
واقعا حال می ده
وقتی به بچه ها نگاه می کردم دلم براشون می سوخت (((((((((:
طنین جونم من نمی تونم بیام وبت همش یه صفحه دیگه به جای وبت برام باز می شه )))))))))))):
حالا خبریه ؟؟؟؟؟؟؟
هنوز که نه (((((((((:
سلام خانوم خوشگله
منم مدرسه میخوام
وای خانوم مشاورم! کلی واسش میحرفیدم
و دیگه فکر کنم آخریا میخواست کله مو از اینهمه حرفای اضافی و نا امیدانه بکنه!!
من چقدر اعتماد به نفس داشتم
چقدر امیدوار بودم
نکنه ازدواج مزدواج کردی خبر ندادی بلا
فقط بلدن به ابرو گیر بدن
ناظما همشون همینن
اره ازدواج که هیچی تازه بچه هم دارم ۶ تا
ناظم ما خوب بود ولی گیر می داد دیگه
تقصیر خودم هم بود خوب ((:
من مدرسه میخوام!!!!!!!

آره همه مثل هم نیستن شاید اگه شما هم می اومدین دولتی میفهمیدین من چی میگم!!
بوسسسسسسس بوسسسسس
تو هم هی دولتی بودند رو به رخ ما بکش ها
هی بیا داغ دل من رو تازه کن باشه
)))))))))))))))):
حالا خوبه من از ازاد خیلی راضیم وگرنه ...
قاصدک هان چه خبر آوردی؟
خوب خانوم کار جدید مبارک
امروز تا چشمم به لینکت خورد این شعر یادم اومد گفتم بیام یه سر بزنم شاید آپ کرده باشی
خانوم پرورشیتون هم راست میگه بگرد دنبالش
اما اگه دیدی یافت می نشود نا امید نشو
من این شعر اخوان ثالث رو خیلی دوست دارم
مرسی عزیزم
نه ناامید نمی شم انقدر می گردم تا پیدا بشه (((((((((((((((((((((:
راس میگه




باید ی فکری کنم منم
جدیدا به این فکر افتادم !!
شواهد نشون میده
اخ گفتییییییییییییییییییییییییی
به ما سری نمیزنی ... بی ادبببببببببب
آپم منتظرت....میای دیگه؟!...(برای دیدن صفحه به روز شدهctrl+f5را بزنید.)
کجاشو متوجه نشدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احیانا <؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من هم دنبال شوووووووووووورم...
چیو نمیگیری مادررررررررر؟
دختر های این دوره زمونه رو
خجالت هم نمی کشن
(((((((((((:
من بودمااااااااااااااااااا بالائی



چه خوبه که بلاگ اسکای کد نداره واقعا
احیانا چشم میخورد
اسفند دوووووووووود کنیددددددددددد
چه عجب ...


تو به بلاگت رسیدی
اهنگو برووووووو
هنوز گوش نکردم
مگه اهنگ بلاگم میزاره
میگوشم
اهنگ وبلاگم خیلی نازه (:
بارونو حال میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
غرق شدم توش
خیلییییییییییییییییییییییییییییییی حال کردم
ساعت ۱۲ رفتم کلی زیر بارون وایسادم صورتم رو گرفتم رو به اسمون
لذت بخش بود
کلی کیف کردم
کلی هم به یادت افتادم
مدرسه ما هییییییییییییچ وقت به من گیر نمیدادن



چون خیلی دوسم داشتن
بعدم میشناختن که چقدر ماهم
واس همین جیم میشدم زوددددددددددد
ناظممون همیشه به من گیر می داد
هر روز باید من رو می دید وگرنه روزش شب نمی شد
همین گیر دادن ها هم برام خاطره شد
سلام مهربون
خوشحالم از موفقیتت
امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشی
خواهان سبز بودنت
تا بینهایت
نمی دونم ازدواج کردی ؟

منم چند وقت پیشا رفته بودم هنرستانمون خیلی دوست دارم الان هم برم .
هیچ جا دبیرستان(هنرستان)نمی شه (((((((((((((((((:
سلام....
وای چه حس مشترکی ... من فقط مرتب کردم ... همه امروز گیر دادن که نه خبریه
مرده بودم از خنده
واسه من دیگه خیلی مرتبه ((((((((((:
منم باید برم ... اما دلم نمیاد


غصم میگیره
هی لوله گاز
باشه .... همین دیگه
ب بازی دعوت شدی


پاشو بیاااااااااااا
باااااااااااااااااشه
من قصد به رخ کشیدن نداشتم
یعنی لزومی واسه اینکار وجود نداره ونداشت
خوبه منو میشناسی.......
من که چیزی نگفتم .