بای بای قاصدک عینکی

 

 

 

ساعت 11:45 همراه مامان رفتم کلینیک،بابا طبق معمول همیشه ماموریت بود. 

12:15رسیدیم کلینیک بعد از امضا و اثر انگست رفتم برای کامپیوتر،ساعت 12:45 وقت داشتم ولی اولین سری تازه 1:20 امدن پایین و سری دوم رفتن من سری سوم بودم. 

ساعت 2:45  صدام کردن و گفتن برو طبقه دوم تا رسیدم بالا دیدم سری قبلی با چشمهای قرمز و بعضی ها هم چشم های بسته از اتاق امدن بیرون . 

 

اگه بگم استرس نداشتم و نمی ترسیدم دروغ گفتم از شدت ترس و استرس فشارم امده بود پایین ، مامان که دستم رو گرفت گفت وای چقدر یخی دستام توی دستاش بود و داشت گرمشون می کرد توی دست های داغ خودش که صدام کردند . 

 

جلوی در کفشهام رو در اوردم و دمپایی پوشیدم و توی یه اتاق کوچیک نشستم قبل من یه اقایی امده بود توی اتاق و بعد من هم یه اقا پسر امد تو اون هم حسابی ترسیده بود (مامانش که کنار نشسته بود بهم گفت که پسر من هم می ترسه )هی هم پاهاش رو تکون می داد و هرچی می گفتم می گفت هیچی نیست از استرسه و رفته بود روی اعصاب من دوباره یه دختر خانم دیگه هم امد انقدر اروم بود که من نتونستم چیزی بهش نگم گفتم :شما چقدر ارومین من دارم می میرم از ترس که اون هم گفت قیافم این طوریه دلم مثل سیر و سرکه می جوشه . 

 

اون اقای اولی رو صدا زدند و رفت توی اتاق عمل نفر بعدی من بودم چند دقیقه بعد پرستار امد و توی چشمام قطره ی بی حسی ریخت و چند دقیقه بعد صدام کردند . 

 

پرستار صورت و چشمام رو به بتادین و یک ماده ضد عفونی کننده ی دیگه شست و رفتم روی تخت دارز کشیدم اقای دکتر بالای سرم نشسته بود ارتفاع تخت رو تنظیم کرد و یه پارچه انداخت روی صورتم که فقط چشمام هام بازبود . دکتر ازم خواست فقط به اون نقطه قرمز نگاه کنم و بعد با یه چیزی چشمام رو از حدقه در اورد و چشم هام رو شست (دیدین اب که روی شیشه ماشین می ریزین چطوری میشه من هم همون حالت رو داشتم) و محل لیزر و مشخص کرد و برای چند ثانیه یه نو بنفش روی چشم سمت چپ تابیده شد و یه بوی سوختگی بلند شد و دکتر داشت چشمم رو تمیز می کرد که یه دفع برگشتم یه طرف دیگه رو نگاه کردم (دست خودم نیست واقعا نمی تونم یه جا بند بشم)و دکتر کفت قرار نبود یه رو دیگه رو نگاه کنی ها و بعدش هم چشم راست مدت زمان تابش برای چشم راست چون شمارش بیشتر بود طولانی تر بود . 

 

پرستار که بهم گفت اروم بلند شو فهمیدم که تموم شده ، فکر نمی کردم انقدر کوتاه باشه . 

 

همه جا تار بود بهم گفتن که توی اتاق کناری بشینم اون اقا اونجا بود و چند ثانیه بعد هم او پسره امد و حالم رو پرسید و گفت چه طوری می بینی گفتم خیلی تاره . 

 

دکتر امد و معاینه کرد و به من هم گفت عالیه . 

 

رفتم بیرن دمپای ها رو در اوردم رفتم پیش مامانم البته اون امد پیش من چون من همه جا رو خیلی تار می دیدم . 

 

مامانم می گه قیافم دیدنی بوده چشم هام کاسه خون صورت هم بتادینی و زرد  

چشمام حسابی می سوخت و درد می کرد . من هم هی اه و ناله می کردم مامانم نمی دونست حواسش به من باشه یا به رانندگیش. 

 

تا رسیدیم خونه خوابیدم تا ساعت 8:30 توی این فاصله هی مامان می یومد و قطره می ریخت توی چشمام . 

 

وقتی بیدار شدم باورم نمی شد که بدون عینک و لنز دارم انقدر واضح و شفاف و خوشگل می بینم . 

 

خدا رو شکر که از دست هرچی لنز و عینکه راحت شدم .  

 

لیلا جان شما هم خیلی لطف کردی که جویای احوالم بودی عزیزم  

 

اگه غلط غلوط دارم ببخشید فعلا نمی تونم زیاد به مانیتور نگاه کنم

نظرات 30 + ارسال نظر
نارنجی پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:20 ق.ظ

اولم!
یوووووووهوووووووووو

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:20 ق.ظ

اخه من از همه چی خبر داشتم!
واسه همین هنوز نخوندم!:دی
برم بخونم:دی

از همه چی هم خبر نداشتی ها D-:

نارنجی! پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:26 ق.ظ

اون بالایی منم!
یادم رفت اسم بنویسم!
اخه بلاگفا تا اسم نداشته باشه ارسال نمیکنه!
از دست بلاگ اسکای شما!

نارنجی! پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:26 ق.ظ

چرا هیچکسی نمیاد ایا؟!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:28 ق.ظ

خدا را شکر که بدون عینک و لنز خوب خوب میبینی!
خیلییییی خیلیییییییییییییی خوشحالم!
من با اینکه شماره چشمم پایینه ولی کلی عذاب میکشم!
یکم بیشتر بشه میرم لیزیک!
اخه فعلا معماری وحشتناک با چشم کار داره!
مطمئنم ضعیف تر میشه!

نارنجی! پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:28 ق.ظ

بازم اسمم را ننوشتم!
ای خدااااااااااااااااا

نارنجی! پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:29 ق.ظ

چرا از همه چی خبر نداشتم!؟
بالاخره منظور پست پایینت را میفهمیدم!
تازه میدونستم میترسی:دی

نارنجی! پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:30 ق.ظ

بعدشم من وظیفم بود جویای احوال تو میبودم!
بالاخره یه خواهر که بیشتر نداریم!
تازه کلی نگران بودم!
۱۲:۴۵ که بود داشتم با نسیم میحرفیدم گفتم واااااااای ندا الان نوبت داره!!!دقیق یادم بود دیگه!
خودت گفته بودی!
تا شب هم هی منتظر بودم شب بشه که یکم گذشته باشه بزنگم ببینم چیشده!
خوب دلواپس بودم دیگه!

مرسی عزیزم

نارنجی! پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:32 ق.ظ

دیگه همین دیگه !
خوب چی بگم؟!
میخوام برم ب آپم از جشن شکوفه هام واست بتعریفم!:دی

shiva پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:37 ق.ظ http://hivana.blogsky.com

سلام!
من خیلی اتفاقی اومدم توی وبلاگ شما!
جالبه ! چون من هم می خوام برم چشمامو عمل کنم ولی هم می ترسم هم اینکه نمی دونم تا چند وقت نمی تونم چیزی بخونم و... چون باید برم دانشگاه و ...!!
اگه لطف کنید و جوابمو دید ممنون می شم!
راستی هزینه اش چقدر شد؟!

من هم قبلش خیلی می ترسیدم ولی اصلا ترسناک نیست.

خیلی هم راحت و کوتاه هستش .

باید تا یه مدتی مراعات کنی دیکه تی وی و مطالعه و کامی کم بشه .

هزینه هم ۷۰۰ هزار تومن شد
دکتر من با اینکه یکی از بهترین چشم پزشک های کشور هستش ولی به نسبت بقیه پزشک ها ارزون تر می گیره و فوق تخصص قرنیه هم هست.
من هم چون برادر و خواهر و کلی از فامیل هام پیشش عمل کرده بودند خیلی بهش مطمئن بودم کارش رو خوب بلده .

مریم خانومی پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 01:18 ق.ظ http://maryam-khanoomi.blogfa.com

سلام عزیزم
وای منم خیلی دلم می خواد از دست این عینک لعنتی خلاص شم .
اما خوب حالا حالا ها که نمیشه . اینقدر خرج یونی زیاد میشه که دیگه چیزی به اون نمیرسه :دی . بعدم هنوز ثابت نشده چشمم .
همه هم میگن عینک خیلی بهت میاد نمی دونن من چه عذابی میکشم کههههههههه .

ایشالا که همیشه موفق و سالم باشی عزیز دلم

بوووووووووووووووووووووس

نگار پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 04:15 ق.ظ http://fanna.blogfa.com

همه میگن عمل آسونیه
ولی بازم ترس داره خب :دی

نگار پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 04:16 ق.ظ http://fanna.blogfa.com

ولی خوب کاری کردی رفتی عمل کردی
منم میخوام :دی

نزن باباااااااااااااااااااا :دی
نمیخوام خب :دی

طنین پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 09:41 ق.ظ http://asalioman.blogsky.com

به سلامتی قاصدک جون

فاطمه پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 10:13 ق.ظ http://manotoma.blogfa.com/

به به ندا خانم چشم لیزریه خودمون
مبارک باشه ایشالا
حالا یه مدت دسترو اعتیادت بزار و کمتر بیا نت تا کمتر به چشمات آسیب برسونه
چون الان خیلی حساس تره

سولماز(جایی شبیه قلب من) پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.bahar1369.persianblog.ir

سلم خانومی1
مبارکه!....منهم دی ماه وقت لیزیک دارم!....خوشبحالت راحت شدی!
هنوز نرفته و این چیزهایی که می گی رو حس نکرده می ترسم!.....دعام کن!
آپم منتظرت....میای دیگه؟!...(برای دیدن صفحه به روز شدهctrl+f5را بزنید.)

دوکبوتر پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 01:55 ب.ظ http://2-kabutar.blogfa.com

خوش به حالت .

منم دوست دارم این کار رو بکنم ولی خیلی می ترسم . حالا خوبی ؟ چشمت که اذیت نمیشه ؟

سین بانو پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 02:26 ب.ظ http://sinbanoo.blogfa.com

مبارکه. خیلی به خودت فشار نیار. مواظب خودت باش.

نیروانا پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 03:06 ب.ظ http://nirvanah.blogfa.com

مگه شماره چشمت چند بود؟
منم عینکیم اما قصد لیزیک ندارم....اخه شنیدم خوب نیس
حالا تو راضی بودی منم برم روش فکر کنم!

مهرنوش پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 03:57 ب.ظ http://tameshki.blogsky.com

الهی بمیرمممممممممم

میگم چرا نبودی مدتی !!

منم عینکی شدم امسال ... !

نیم هر دو چشمم ...

کم میزنم ... دور و خوب نمیبینم ....

الان بهتری ؟

ندا دوشنبه 8 مهر 1387 ساعت 11:08 ق.ظ http://asemansetareh.persianblogir

خوش به حالت راحت شدی
منم می خوام
میتونی اسم و آدرس دکترتو بهم بدی
ممنونم

anahitafarshid شنبه 26 اردیبهشت 1394 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام، چهار چوب توافق جدید در لوزان نشان دهنده یک چهار چوب برای اعتماد دو جانبه است. بیائید زرنگ باشیم و تمامی‌ تلاش خود را کرده تا بتوانیم به یک توافق نها‌یی برسیم.

anahitafarshid چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 05:14 ق.ظ

سلام کمک های بشر دوستانه دست ساخته خشونتهاست. پس اجازه دهید ایران یک کار به تمام معنی‌ انقلابی را انجام داده و پرچمی‌ را بالا ببرد که بیان کننده این است "همه در خانه خود بمانید و در کار بقیه دخالت نکنید".

anahitafarshid چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام کمک های بشر دوستانه دست ساخته خشونتهاست. پس اجازه دهید ایران یک کار به تمام معنی‌ انقلابی را انجام داده و پرچمی‌ را بالا ببرد که بیان کننده این است "همه در خانه خود بمانید و در کار بقیه دخالت نکنید".

anahitafarshid یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 06:50 ق.ظ

سلام، با توافق، تحریم جای خود را به تکریم می‌‌دهد.

anahitafarshid چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 11:06 ق.ظ

سلام، ایهالناس، مشکل ما آب است نه‌ آب سنگین.

anahitafarshid جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 03:30 ب.ظ

سلام، از رفع تحریم‌ها برای بهبود اقتصاد کشور استفاده کنید. این چیزی است که مقام رهبری خواستار آن هستند.

elahehnamdar دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام، اول بسازیم بعد "ساخت ایران" را تبلیغ کنیم.

elahehnamdar یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 03:19 ق.ظ

elahehnamdar چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام، مبارزه با فساد نباید با ملاحظات سیاسی صورت گیرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد