هیچ وقت قدر داشته هام رو ندونستم،قدر لحظاتی که شاید اگه یه بار دیگه بهم فرصت بدهند ۱۰۰٪ ازشون نهایت استفاده رو می کنم،افسوس گذشته رو خوردند هیچ فایده ای نداره ولی من الان دلم برای روزهایی که گذشتند رو رفتند تنگ شده،برای روز هایی که الان ارزومه که کاش می شد یک بار دیگه برگردند.
دلم تنگ شده برای دوره پیش دانشگاهیم،دلم برای تک تک روزهاش تنگ شده از ۲۳ تیر ۸۶ تا ۲۸ خرداد ۸۷ ،روزهایی که با وجود همه استرس های و نگرانی های ناشی از کنکور جز قشنگ ترین و شاد ترین و پر خاطره ترین روز های زندگیم محسوب می شن.
برای روزهایی که یک جو بد رقابتی و مزخرف توی مدرسه شکل گرفته بود و من و خیلی از دوستام به دور از این همه درگیری دنبال این بودیم که یه چیزی پیدا کنیم تا بهش بخندیم و بقیه تو سر و کله شون می زدن به خاطر اینکه تراز اون یکی از خودشون بیشتر شده .
دلم برای معلم های خوبم تنگ شده برای سر و کله زدن با اقایون م و ر و ب و ف ، برای یک رنگ پوشی های خانوم م ، برای بوی higher dior ، برای الکی حرص و جوش زدن هام برای جزوه که اخرش هم همشون رو نخوندمبرای پیچوندن کلاس روانشناسی و اقتصاد (مشاورم التماسم می کرد که برم
)هم تنگ شده
دلم برای قاصدک دانش اموز تنگ شده،برای درس خوندن هام ، برای روز هایی که انقدر درس نخونده و تست نزده داشتم که نمی دونستم باید چه طوری بخونمشون و تمومشون کنم،برای درس نخوندن هام حتی دلم برای همشون تنگ شده.
دلم برای روز های ازمون ، برای تحلیل ازمون ، برای دیدن کارنامه از سایت ، برای دعوا های مشاور ، برای ادم نشدن هام تنگ شده .
دوست دارم بر گردم به اون روزها به شرطی که دیگه کنکوری در کار نباشه
اخرین روز اخرین ساعت: لینک عکس